شعر جادوی سکوت،فریدون مشیری

ساخت وبلاگ

شعر سکوت مشیری, شعر فریدون مشیری

 من سکوت خویش را گم کرده‌ام!
لاجرم در این هیاهو گم شدم

من، که خود افسانه می‌پرداختم،
عاقبت، افسانه‌ی مردم شدم!

ای سکوت، ای مادر فریادها،
ساز جانم از تو پرآوازه بود،

تا در آغوش تو راهی داشتم،
چون شراب کهنه، شعرم تازه بود.

در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها

من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت، ای مادر فریادها!

گم شدم در این هیاهو، گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من؟

گر سکوت خویش را می‌داشتم
زندگی پر بود از فریاد من!

منبع:rahpoo.com

http://s4.picofile.com/file/7745434408/mosahebe.png

شهرنتــ ~ پورتال جامع خبری، سرگرمی، روانشناسی، زناشویی، مد، دکوراسیون، آشپزی، پزشکی...
ما را در سایت شهرنتــ ~ پورتال جامع خبری، سرگرمی، روانشناسی، زناشویی، مد، دکوراسیون، آشپزی، پزشکی دنبال می کنید

برچسب : شعر سکوت مشیری, شعر فریدون مشیری, شعر مشیری, اشعار عاشقانه فریدون مشیری, شعر سکوت, فریدون مشیری, اشعار فریدون مشیری, شراب کهنه, جادوی سکوت, شعر جادوی سکوت, نویسنده : R3z@ بازدید : 1262 تاريخ : چهارشنبه 8 خرداد 1392 ساعت: 19:53

نويسندگان

نظر سنجی

دوست دارید بیشتر چه مطالبی در سایت قرار بگیره؟

خبرنامه